دوران گند نامزدی
همیشه فکر می کردم این دوران از شیرین ترین دوران های زندگی آدمه، هر زوج و زن و
شوهری رو می بینم همه از شیرینی های این دوران می گن اما به نظر من بدترین گندترین و
آشغالترین دورانه، کاملا بلاتکلیف و پا درهوایی، انگار تو کما هستی، نه می میری که راحت
شی نه زنده میشی و لذت می بری، از یه طرف استرس داری که آیا این وصلت سر می گیره،
آیا اینی که بهش دل بستی مال خودت میشه یا نه، کی عروسی می گیرن، آیا میشه بعد از چند
ماه بگه تو اونی نیستی که من میخوام و همه چیز رو تموم کنه
اینا همه یه طرف، سر و کله زدن با مامان بابام هم یه طرف، انگار می خوان شکنجه ات بدن،
کلی شرط می ذارن بخدا برا زندان با کار اینقدر شرط نمی ذارن، این ساعت برو این ساعت
بیا، در خونه هیچوقت نایست، تو راه پله ها اصلا نایستین، زیاد با هم حرف نزنین زیاد نخندین،
زیاد رفت و آمد نکنین، اون خونمون نیا تو خونشون نرو، زیاد اس ام اس ندین، زنگ نزنین،
این رو نگو اون رو نگو، وقتی نامزدم خونمونه تمام کارهام زیر ذره بینه، وقتی میره تا چند
روز بهم گیر میدن چرا فلان حرف رو زدی چرا فلان کار رو کردی، تا دو ماه دارن حرفم رو
تو سرم می زنن و برا همه تعریف می کنن تجزیه تحلیلش می کنن دیگه دارن دیونه ام می
کنن، همین یکساعت پیش نامزدم اومد در خونمون یه سی دی بهم بده رفتم سی دی رو بگیرم،
قبلش بابا کلی شرط گذاشته که باهاش جایی نمی ری، خونشون نمی ری زود میایی بالا، گفتم
چشم تا گذاشت برم پایین، نذاشت پنج دقیقه بگذره اومد تو بالکن صدام زد که بیا بالا، آبروم رو
برد، اینقدر از دستش عصبانی شدم که حد نداره، الانم دست بر نمیداره سیصد بار داره حرفش
رو تکرار می کنه، خدایا نجاتم بده، بخدا دیگه طاقت ندارم یا صبر بده یا مرگ. هر کدومش رو
بدی راضیم، فقط از این استرس و فکر و خیال راحتم کن. باز هم خدایا