نمي دونم چي بنويسم ، از چي بنويسم از كي بنويسم ، از كدوم يكي از اونايي بنويسم كه همه دلخوشيم بودن ولي بعد از عادت دادنم ،  رفتن  و فراموشم كردن و همه حرفاشون يادشون رفت ، هيچ وقت فكر نمي كردم تنهام بزارن ، اما گذاشتن ، نمي دونم الان كدوم غمم اشكم رو درآورده ، ديگه خسته شدم ، خسته از همه چيز از مردگي خسته شدم ، حوصله هيچ چيز رو ندارم حتي حوصله نفس كشيدن رو هم ندارم لعنت به هر چي زندگي لعنت به روزگار لعنت ...